چند سال دارد؟
ایرج داشت گردش می کرد.مردی از او پرسید:چند سال داری؟
ایرج:چهار سال کوچکتر از برادرم هستم.
مرد: برادرت چند سال دارد؟
ایرج:بیست سال کوچکتر از مادرم است.
مرد: مادرت چند ساله است؟
ایرج:مسئله همین است که مامان هیچ وقت سن خود را به ما نگفته است.
جمع
معلم:جمع درخت چه می شود؟
شاگرد: آقا...اجازه...جنگل
ترس
اولی: شبی که زلزله آمد شما خیلی ترسیدید...این طور نبود؟
دومی: همین طور بود. همه از ترس می لرزیدیم. ولی مثل این که زمین بیش تر از همه می ترسید.
چرا گرفتند؟
_ شنیدی که محمود رو گرفتن؟!
_ نه...برای چی؟
_آخه داش می افتاد.
حوصله
بیمار: آقای دکتر دندانی که درد می کرد این نبود. شما اشتباهی کشیدید.
دکتر: صبر کن عزیزم...کم کم به آن دندان هم می رسیم.
زنگ در
اولی: آقا چرا دیروز نیامدید زنگ درمان را درست کنید؟
دومی: آمدم ولی هرچه زنگ زدم کسی در را باز نکرد...
انواع دندان
معلم:انواع دندان ها را نام ببر؟
شاگرد: نوک زبانم است...شمافقط اولی اش را بگویید.
معلم:آسیا
شاگرد: هان...یادم آمد...آسیا، آفریقا، اروپا...
سیگار وکبریت
اولی: آقا کبریت داری؟
دومی:بله...بفرمایید.
اولی:قربون دستت،پس بی زحمت سیگارش رو هم لطف کنین...
عکس نیم رخ
مردی با شور زیاد به عکاسی رفت و با نصف پول عکس نیم رخ گرفت.
شاگرد زرنگ
معلم از دانش آموزان خواست که درباره ی یک مسابقه ی فوتبال انشاء بنویسند.
همه مشغول نوشتن شدند جز یک نفر
معلم:تو چرا نمی نویسی؟
دانش آموز: نوشته ام
معلم دفتر او را گرفت و نگاه کرد.
نوشته بود: به علت بارندگی فوتبال برگزار نخواهد شد.
اوا
مردی در چاه افتاده بود، خانمش از کنار چاه می گذشت، صدای ناله اش را شنید و گفت: اوا...خاک عالم توی سرم! افتادی تو چاه؟!
مرد:نه من روی زمین نشسته بودم، این چاه را دورم کندند!...
مثل هم
اولی: ببینم در کنکور امسال چه کار کردی؟ رتبه ی چندم شدی؟
دومی: درست مثل پارسال
اولی: پارسال چندم شدی؟
دومی: مثل امسال
اولی: بالاخره این دو سال چندم شدی؟
دومی: مثل هم
از ماه دوم
شخصی به آموزشگاه موسیقی رفت وگفت:
می خواهم ویلن زدن را تعلیم ببینم ...بی زحمت بفرمایید ماهی چقدر باید بپردازم.
مدیر آموزشگاه:ماه اول پنجاه تومان و ماه دوم بیست تومان.
جوان پس از اندکی تأمل: بسیار خوب...از ماه دوم خدمت می رسم.!
بسمه الله الرحمن الرحیم
سلام
(قبل از خواندن لطیفه های زیبا و جذاب از خواندن مقدمه ی کوتاه زیر دریغ نفر مایید.)
رسول اکرم می فرمایند:
لبخندزدن تو به روی برادرانت برای تو صدقه است.
انسان ممکن است در اوج بدبختی و در کمال غصه وغم که دل او را آکنده ساخته ، از به یاد آوردن یک مورد جوک برای چند لحظه بارقه امید و خوشی را در دل ببیند ولی امکان ندارد در حین اینکه قهقهه میزند و خوش است دل خود را به دست غم بسپارد و آن دمی را که می تواند خوش باشد با غم مسموم سازد و کام خود را تلخ نماید.
دنیا متعلق به کسانی است که ازآن استفاده میبرند و مردم مسرور و شادمان ، صاحبان و مالکان حقیقی آن به شمار می آیند.(اسمایلز)
عقل و هوش خود را با خوشی ونشاط دمساز کن تا هزاران آسیب از میان برود و عمرت دراز شود.(شکسپیر)
عده ای دائم غرغر می کنند که گل سرخ خار دارد ما باید شادمان باشیم که خارها گل دار ند.(الفونس کار)
دل خوش و به قول سعدی سر ضمیر را سه چیز بیان می دارد:
تبسم _خنده و قهقهه و مرحله ی سوم کمال خوشی و مسرت را می رساند و شنیدن یا خواندن جوک بوجود آورنده ی یکی از این پدیده هاست.
به هر حال خوش بودن ویا وسایل خوشی را فراهم آوردن ، از جمله هنر هایی است که به این سادگی ها از دست هرکسی ساخته نیست.